دورنمايى از عصر امام عسكرى(علیه السلام)
يكى از راه هاى پى بردن به شخصيت واقعى انسانها، آگاهى از زمان آنهاست. با توجه بدين حقيقت، برآنيم تا نگاهى گذرا به عصر امام عسكرى عليه السلام بيفكنيم تا بخشى از عظمت شخصيت تابناك آن امام معصوم را دريابيم.
امام عسكرى عليه السلام در دوران كودكى شاهد اهانتهاى متوكل عباسى به اهل بيت عصمت عليهم السلام، به ويژه پدر بزرگوارش امام هادى عليه السلم، بود. او مى ديد دشمن زيارت جدش امام حسين صلوات الله عليه را ممنوع و حتى مزار مقدسش را با خاك يكسان كرده است.
بنى عباس، كه پس از بنى اميه با زور و تزوير به حكومت دست يافتند، براى مردم چيزى جز وحشت، اختناق و ستم به ارمغان نياوردند. آنها جنگيدند، غارت كردند و مردم را در بيچارگى، فقر و اندوه فروبردند. امويان كافرانه و آشكارا به اسلام ضربه مى زدند، ولى عباسيان منافقانه و پنهانى. فرزندان عباسى در پى آن بودند كه با رنگ دين به نظام سياسى خويش تقدس بخشند، اما تفكر اهل بيت عليهم السلام سدى استوار در برابر هواهاى نفسانى شان پديد آورده بود.
خلفايى كه همزمان با امامت حضرت عسكرى عليه السلام قدرت را در دست داشتند، عبارتند از:
1- متوكل بيش از چهارده سال; (232- 247)
2- منتصر (فرزند متوكل)9 ماه;(247- 248)
3- مستعين (فرزند متوكل) سه سال و اندى; (248- 252)
4- معتز (فرزند متوكل) حدود چهار سال; (252- 255)
5- مهتدى 11 ماه; (255- 256)
6- معتمد (فرزند متوكل)23 سال; (256- 279)
در زمان اين جنايتكاران مظلوميت شيعه فزونى يافت و بسيارى از شيعيان به طرز فجيعى به شهادت رسيدند. شدت ستم چنان بود كه خودكامگان گاه پيكرهاى پاك شهيدان را نيز آماج بى حرمتى هاى خود قرار مى دادند.
در روزگار امام افراد و گروه هايى، كه برخى از آنها مورد تاييد حضرت نيز بودند، آشكارا عليه حكومت فاسد شوريدند. 1- قيام كوفه به رهبرى يحيى بن عمر طالبى (ازنوادگان جعفر طيار عليه السلام » كه در سال 248
2- انقلاب حسن بن زيد علوى(از نوادگان امام على عليه السلام » در طبرستان; (گرگان و مازندران) حسن بن زيد، پس ازنبردى شديد، حكومت منطقه را به دست گرفت و در سال 270 وفات يافت;
3- قيام رى به رهبرى محمد بن جعفر كه در سال 250 تحقق يافت. محمد سرانجام دستگير شد;
4- قيام قزوين كه در سال 250 به رهبرى حسن بن اسماعيل كركى به وقوع پيوست;
5- قيام سال 251 كوفه به رهبرى ابن حمزه;
6- قيام بصره به رهبرى صاحب زنج كه درسال 255 شروع شد و 15 سال ادامه يافت;
7- قيام يعقوب ليث صفار در سيستان كه در 262 آغاز شد.
سيد بن طاوس در كتاب مهج الدعوات گفته است: درعصر امام عسكرى عليه السلام سه تن از خلفا(مستعين، معتز و مهتدى) انديشه قتل حضرت را در سر مى پروراندند; چون شنيده بودند كه امام مهدى عليه السلام از نسل اوست. آنها چندين بار امام را به زندان افكندند. حضرت برخى از آنها را نفرين كرد و آن ستمگران به زودى هلاك شدند.
شيخ طوسى در كتاب ارشاد مى نويسد: احمد بن محمد مى گويد: هنگامى كه مهتدى عباسى كشتن شيعيان را آغاز كرد، به امام عسكرى عليه السلام نوشتم: خداى را سپاس كه وى را از آزارها منصرف ساخته است، زيرا به من خبر رسيده كه شما را تهديد مى كند و مى گويد: « به خدا سوگند، اينها [آل محمد صلى الله عليه وآله] را از روى زمين برمى اندازم.» حضرت به خط خويش چنين پاسخ داد: «اين عمرش [از آن كه بتواند به مرادش دست يابد] زودتر به پايان مى رسد. از امروز تا پنج روز بشمار، روز ششم با خوارى به هلاكت خواهد رسيد.» چنان شد كه حضرت نوشته بود.
امام عسكرى عليه السلام بخشى از دوران امامتش را در زندان هاى طاغوتيان عباسى به سر برد. مدتى نيز، كه در ظاهر خارج از زندان بود، تحت مراقبت شديد قرار داشت. شيخ مفيد مى نويسد:
امام عسكرى عليه السلام را به نحرير، يكى از غلامان مخصوص خليفه و مسوول نگهدارى از حيوانات درنده و شكارى دربار، سپردند; نحرير بسيار بر او سخت مى گرفت و آزارش مى داد. همسرش گفت: واى بر تو، از خدا بترس; مگر نمى دانى چه شخصيتى به خانه ات گام نهاده؟
آنگاه گوشه اى از فضايل حضرت را بازگو كرد و گفت: من در مورد او و رفتارى كه با وى مى كنى، بر تو بيمناكم.
نحرير گفت: به خدا سوگند، او را در ميان درندگان خواهم افكند و چنين نيزكرد. پس از مدتى، وقتى به جايگاه درندگان مراجعه كرد تا دريابد چه بر سرامام آمده، ديد حضرت ميان درندگان به نماز ايستاده است.
على بن عبدالغفار مى گويد: وقتى صالح بن وصيف امام عسكرى عليه السلام را زندان كرده بود، گروهى از عباسيان و منحرفان نزد صالح آمده، شكوه كردند كه چرا بر امام سخت نمى گيرى؟ او گفت: چه مى توانم انجام دهم؟ دو نفر از بدترين كسانى كه به آنها دسترسى داشتم، بر او گماشتم; اما اينان اهل نماز و روزه شدند. وقتى علت را پرسيدم، گفتند: چه مى گويى در باره مردى كه روزها روزه مى گيرد و شبها نماز مى خواند و وقتى كه به وى مى نگريم، بدن ما مى لرزد چنانكه گويا از خود بى خود مى شويم. وقتى عباسيان و منحرفان اين سخنان را شنيدند، نوميد از سراى وصيف بيرون رفتند.
محمد بن اسماعيل علوى مى گويد: امام عسكرى عليه السلام را نزد يكى از سرسخت ترين دشمنان آل ابوطالب زندانى ساختند و سفارش كردند كه چنين و چنان آزارش ده. هنوز بيش از يك روز از در بند بودن امام نگذشته بود كه زندانبان پيرو امام شد. او چنان نزد امام خاضع بود كه برايش به خاك مى افتاد و جز براى بزرگداشت به چهره حضرت نمى گريست. وقتى حضرت از زندان آزاد شد، اين مرد بصيرتش از همه مردم به امام بيشتر بود ...
شهادت امام:
معتمد، كه امام عسكرى عليه السلام را در برابر دستگاه ستم پيشه عباسيان سدى نفوذ ناپذير مى ديد، بر آن شد آخرين ضربه را بر حضرت وارد آورد و راه را براى تحقق آرمانهاى پليدش هموار كند. او امام را با زهر مسموم ساخت و چنان نماياند كه حضرت به مرگ طبيعى از دنيا رفته است; ولى اين توطئه نيز ناكام ماند و چهره واقعى وى بر همگان آشكار شد.
احمد بن عبيدالله بن خاقان مى گويد: ...چون خبر وفات آن حضرت در شهر سامره پخش شد، رستاخيزى در شهر پديد آمد و ازهمه مردم صداى ناله و شيون برخاست. خليفه در پى فرزند نيكبخت آن حضرت برآمد و گروهى از ماموران را به خانه امام گسيل داشت تا وى را بيابند. خليفه حتى زنان قابله را فرستاد تا از باردارى احتمالى كنيزان حضرت آگاه شوند ...
آرى، دشمنان نمى دانستند كه پروردگار نور خود را كامل كرده است و گوهر تابناك الهى حضرت حجه بن الحسن المهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف پنج سال پيش بدين جهان گام نهاده، اينك پس از شهادت پدر گرامى اش بر جايگاه والاى امامت تكيه زده است.
در پايان بجاست مانند حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام، كه هنگام خروج از زندان معتمد آيه « يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ »
می خواهند نور خدا را به دهانهايشان خاموش کنند ولی خدا کامل کننده ، نورخويش است ، اگر چه کافران را ناخوش آيد. را نگاشت، ما نيز آيه شريفه را به خاطر آوريم و براى سلامتى و ظهور كامل كننده نهايى نور هدايت حضرت مهدى صلوات الله عليه دعا كنيم.