loading...
پایگاه مقاومت بسیج معلم شهید علیجان خدابخشی
اطلاعیه های پایگاه شهید خدابخشی و هیات امناء مسجد امام موسی بن جعفر(ع)

برنامه های روزانه و هفتگی مسجد موسی بن جعفر(ع) باقرتنگه (روستای بخش مرکزی شهرستان بابلسر) که با همکاری هیات امناء مسجد امام موسی بن جعفر(ع) و پایگاه شهید خدابخشی برگزار می گردد به قرار زیر می باشد:

1 - برگزاری نماز مغرب و عشاء به صورت جماعت همه روزه.

2 - تلاوت یک صفحه از کلام اله مجید به همراه ترجمه فارسی همه روزه بعد از نماز مغرب و عشاء.

3 - جلسه حلقه صالحین همه هفته روزهای دوشنبه بعد از نماز مغرب و عشاء به همراه پذیرایی.

4 - دعای توسل همه هفته روزهای سه شنبه بعد از نماز مغرب و عشاء .

5 - برگزاری دعای ندبه همه هفته روزهای جمعه ساعت 6/30 صبح به صرف صبحانه.

خبرهای سیاسی

خبرهای ورزشی

خبرهای تصویری

اخبار استخدامی

خبرهای گوناگون

محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 122 سه شنبه 12 آبان 1394 نظرات (3)

براساس بخشنامه جدید بانک مرکزی، درخواست ممنوعیت خروج تنها برای بدهکاران بانکی تا میزان بدهی اشخاص حقیقی معادل سه میلیارد ریال یا بالاتر و بدهی اشخاص حقوقی معادل پنج میلیارد ریال یا بالاتر صادر می شود.


محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 131 یکشنبه 03 آبان 1394 نظرات (0)

حضرت عباس علیه السلام به دیدار محتضر می آید:

 

 

 

جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ عبدالله مبلغی آبادانی نقل کردند:

در سال 1355 شمسی، یکی از وعاظ شهر یزد، به نام شیخ ذاکری، به بندرعباس می‌آید و از آنجا جهت تبلیغ به دهکده سیاهو، در اطراف این شهر، عازم می‌گردد و در روز 9 محرم الحرام در اثر سکته قلبی درمی‌گذرد. جنازه آن مرحوم را به بندرعباس منتقل می‌کنند و در جوار یکی از امامزاده‌ها به خاک می‌سپارند.

اینکه بقیه ماجرا را از زبان حضرت حجة الاسلام و المسلمین آقای مبلغی بشنوید:

ایشان می‌گوید:

من موقع تلقین خواندن، قسمت دست راست مرحوم ذاکری را تکان می‌دادم که ناگاه چشم خود را باز کرد و با صدای بلند، به گونه‌ای که همه شنیدند گفت: السلام علیک یا اباالفضل العباس علیه السلام! و سپس بست.

همزمان با این حادثه شگفت، بوی عطر خوشی به مشام من و حضار رسید که بر اثر آن افراد حاضر شروع به صلوات بر پیامبر و خاندان معصوم وی سلام الله علیهم اجمعین نمودند. این بود مشاهدات این جانب که خود در حال تلقین میت ، ناظر آن بودم.



آنقدر نرفتیم، که مرداب شدیم همرنگ سکوت، محو مهتاب شدیم


هر بار نشستیم و، مروت کردیم از شرم لبان تشنه‌ات، آب شدیم!


 

صد دینار حواله حضرت اباالفضل العباس علیه السلام


ثقه الاسلام جناب آقای حاج شیخ علی رضا گل محمدی ابهری زنجانی، شب 27 جمادی الثانیه سال 1416 هـ ق در حرم مطهر کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام نقل کرد:


یکی از اهالی کربلا، عربی را می‌بیند که در حرم حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام کنار ضریح مطهر ایستاده و با حضرت سخن می‌گوید.


آقا جان، صد دینار از شما پول ‌می‌خواهم؛ می‌د‌هی که بده و اگر نمی‌دهی می‌روم به حرم حضرت سیدالشهداء امام حسین علیه السلام شکایت شما را به آن حضرت می‌کنم.


سپس سرش را به طرف ضریح مطهر برده و می‌گوید: فهمیدم، فهمیدم! و از حرم بیرون می‌رود. عرب مزبور به بازار رفته و به یکی از مغازه داران می‌گوید: آقا فرموده است صد دینار به من بده. او می‌گوید: نشانی شما از آقا چیست؟ می‌گوید: به این نشان، که پسر شما مریض شده و شما صد دینار نذر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام کردی؛ بده! و او هم صد دینار را می‌دهد.


ناقل می‌گوید: به مرد عرب گفتم: چطور شد با حضرت صحبت کردی و نتیجه گرفتی. گفت: به حضرت گفتم اگر پول ندهی، میروم شکایت شما را به برادرت امام حسین علیه السلام می‌کنم. اینجا بود که دیدم حضرت، داخل ضریح ظاهر شد و در حالیکه روی صندلی نشسته بود، حواله‌ای به من داد.من هم رفتم و از بازار گرفتم.


 

 کفی از آب برداشت


شب سی‌ام رمضان المبارک سال 1418 هـ ق در مسجد جواد الائمه علیه السالم در سادات محله(بابل) جناب آقای دکتر حاج سیدعلی طبری پور اظهار داشتند:


شخصی رفت کنار نهری وضو بگیرد؛ کفی از آب برداشت و نزدیک لبهایش آورد که بخورد، به یاد سقای دشت کربلا، حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام افتاد و آب نخورد. آب را روی آب ریخت و همزمان، اشک زیادی هم در عزای آن حضرت از چشم جاری ساخت. همان شب، زن مریضش در خواب می‌بیند که حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام آمد و وی را شفا داد. به این طریق که، پایش را به پشت کمر خانم گذاشت. خانم پرسید: مگر شما دست نداری؟ فرمود: من دست ندارم . گفت: تو کی هستی؟ فرمود: شوهرت به چه کسی متوسل شده است؟ حالا شناختی که شوهرت به چه کسی متوسل شده است؟!


 


رشته سبز را از بازویت بازنکن...


جناب حجه الاسلام ، خطیب فرزانه، آقای حاج سیدحسین معتمدی کاشانی گفتند:


نعمت الله واشهری قمصری از فرزندش محسن نقل کرد که: 


اواخر خدمت سربازی، مرا به ایستگاه قطار تهران آورده بودند. حضور من در ایستگاه راه آهن مصادف با زمانی بود که اسرای عراقی و زخمیها را با قطار می‌آوردند. در آنجا یک اسیر عراقی را از قطار خارج کردند که رشتة سبزی بر بازویش بسته بود. با او مصاحبه کردند و ضمن مصاحبه از او پرسیدند: شما رشته سبزی به بازویت بسته‌ای ، آیا سید؟ گفت: نه، و توضیح داد:


چند روز قبل از آنکه ما را به جبهه ببرند تا به دستور صدام علیه ایرانیها جنگ بکنیم، مادرم مرا به حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام برد و یک رشته سبز رنگ را از یکی از خدام حرم گرفته، یک سر آن را به بازوی من بست و سر دیگرش را به ضریح مطهر حضرت ابوالفضل العباس قمر بنی هاشم علیه السلام گره زد و شروع کرد به گریستن. در حین گریه حضرت را قسم داد و گفت: این بچه‌ام را میخواهند به جبهه ببرند، من از زخمی شدن و اسیر شدن او حرفی ندارم، اما نمی‌خواهم کشته شود یا ابوالفضل، شما یک نظری بفرمایید، هر چه به سر بچه من بیاید مسئله‌ای نیست، ولی کشته نشود و دوباره به سوی من برگردد. سپس به من گفت رشته را از بازویت بازنکن که من از حضرت عباس علیه السلام خواسته‌ام تا محفوظ مانده و به من برگردی.


وقتی که به جبهه آمدیم، با چند نفر در یک مکان به ایرانیها حمله کردیم. ایرانیها ما را محاصره کردند. وضع بسیار سختی داشتیم و از چهار طرف تیر به طرف ما می‌آمد. چند نفر از رفقای من در اثر تیرخوردن کشته شدند، ولی من که دستها را روی سرگذاشته و برای تسلیم آماده شده بودم، به لطف خداوند متعال و نظر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام و دعای مادرم از کشته شدن نجات پیدا کردم.


 


بابا مرا بر زمین بگذار 


جناب حجه‌الاسلام و المسلمین آقای سیداحمد قاضوی در تاریخ 26 صفر الخیر 1417 ق نقل کردند که مرحوم آیه الله حاج شیخ محمد ابراهیم نجفی بروجردی می‌فرمودند:


زمانی که در عراق بودیم، یک روز در صحن مطهر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام با عده‌ای از رفقا نشسته بودیم، که ناگهان دیدیم عربی وارد صحن مطهر شد. وی پسر بچه‌ای 6 - 7 ساله را بر روی دست حمل می‌کرد که به نظر می‌رسید جان خود را از دست داده و مرده است. پدر بچه اشاره به ضریح مطهر حضرت کرده و گفت: ای عباس بن علی علیهما السلام، اگر شفای پسرم را از خداوند نگیری شکایت شما را به پدرت علی علیه السلام می‌کنم.


با دیدن این صحنه، به ذهن ما رسید که به او بگوییم اگر درخواستی هم داری باید با حضرت مؤدبانه صحبت کنی و این گونه عتاب و خطاب با این بزرگوار درست نیست. هنوز فکر کردن ما به پایان نرسیده بود که دیدیم بچه چشمانش را باز کرده، به پدر گفت: بابا مرا بر زمین بگذار!


همة ما از مشاهدة این صحنه بسیار منقلب شدیم و به چشم خود دیدیم که بچه شفا یافته است.

 

 

 

بابا مگر اربابت باب الحوائج نیست؟!

سلالة السادات جناب آقای سیدعلی صفوی کاشانی، مداح اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام از جناب آقای هارونی نقل کرد که گفتند:

یکی از عزیزان سقای هیئتی که در ایام محرم (عاشورا) دور می‌زد و آب به دست بچه‌ها می‌داد، نقل می‌کند خدا یک پسر به من داد که یازده سال فلج بود. یکی از شبها که مقارن با شب تاسوعا بود وقتی می‌خواستم از خانه بیرون بیایم، مشک آب روی دوشم بود؛ یکدفعه دیدم پسرم صدا زد: بابا کجا می‌روی؟ گفتم: عزیزم، امشب شب تاسوعاست و من در هیئت سمت سقایی دارم؛ باید بروم آب به دست هیئتیها بدهم. گفت: بابا، در این مدت عمری که از خدا گرفتم، یک بار مرا با خودت به هیئت نبرده‌ای. بابا، مگر اربابت باب الحوائج نیست؟ مرا با خودت امشب بین هیئتیها ببر و شفای مرا از خدا بخواه و شفای مرا از اربابت بگیرد.

می‌گوید: خیلی پریشان شدم. مشک آب را روی یک دوشم، و عزیز فلجم را هم روی دوش دیگرم گذاشتم و از خانه بیرون آمدم. زمانی که هیئت می‌خواست حرکت کند، جلوی هیئت ایستادم و گفتم هیئتها بایستید! امشب پسرم جمله‌ای را به من گفته که دلم را سوزانده است. اگر امشب اربابم بچه‌ام را شفا داد که داد، والا فردا می‌آیم وسط هیئتها این مشک آب را پاره می‌کنم و سمت سقایی حضرت ابالفضل العباس علیه السلام را کنار می‌گذارم این را گفتم و هیئت حرکت کرد.

نیمه‌های شب بود. هیئت عزاداریشان تمام شد، دیدم خبری نشد. پریشان و منقلب بودم، گفتم: خدایا، این چه حرفی بود که من زدم؟ شاید خودشان دوست دارند بچه‌ام را به این حال ببینم، شاید مصلحت خدا بر این است. با خود گفتم: دیگر حرفی است که زده‌ام، اگر عملی نشد فردا مشک را پاره می‌کنم. آمدم منزل وارد حجره شدیم و نشستیم. هم من گریه می‌کردم و هم پسرم.

می‌گوید: گریه بسیار کردم، یکدفعه پسرم صدا زد : بابا، بس است دیگر، بلند شو بابا! بابا، اگر دلت را سوزاندم من را ببخش بابا! بابا، هر چه رضای خدا باشد من هم راضیم!

من از حجره بلند شده، بیرون آمدم و رفتم اتاق بغلی نشستم. ولی مگر آرام داشتم؟! مستمرا گریه می‌کردم تا اینکه خواب چشمان من را فرا گرفت در آن هنگام ناگهان شنیدم که پسرم مرا صدا می‌زند و می‌گوید: بابا، بیا اربابت کمکم کرد. بابا، بیا اربابت مرا شفا داد. بابا.

آمدم در را باز کردم، دیدم پسرم با پای خودش آمده است. گفتم : عزیزم، چه شد؟! صدا زد: بابا، وقتی تو از اتاق بیرون رفتی، داشتم گریه میکردم که یک دفعه اتاق روشن شد دیدم یک نفر کنار من ایستاده به من می‌گوید بلند شو! گفتم : نمی‌توانم برخیزم. گفت: یک بار بگو یا اباالفضل و بلند شو! بابا، یک بار گفتم یا اباالفضل و بلند شدم،. بابا. بابا، ببین اربابت ناامیدم نکرد و شفایم داد! ناقل داستان می‌گوید: پسرم را بلند کرده، به دوش گرفتم و از خانه بیرون آمدم، در حالیکه با صدای بلند می‌گفتم : ای هیئتیها بیایید ببینید عباس علیه السلام بی‌وفا نیست، بچه‌ام را شفا داد!

 

 

 

حضرت اباالفضل (ع) فرمود: بگو یا صاحب الزمان!

 



جناب حجة الاسلام آقای مکارمی فرمودند:

نقل شده است در یکی از شهرهای شیراز شخصی همراه عمویش برای ماهی‌گیری به کنار ساحل می‌رود و در آنجا یکدفعه غرق می‌شود. عموی وی، نگران از مرگ برادرزاده ، ناگهان می‌بیند که وی روی آب آمد! باری، شخص غرق شده کنار ساحل می‌آید و عمویش از او می‌پرسد: چگونه نجات یافتی؟ می‌گوید: در حال غرق شدن ، به یاد روضه‌ها افتادم، پس از آن عرض کردم: یا اباالفضل!

دیدم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام تشریف آوردند و در گوشم فرمودند: بگو یا صاحب الزمان! من هم متوسل به حضرت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) شدم و عرض کردم یا صاحب الزمان! آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تشریف آوردند و مرا نجات داده کنار ساحل آوردند.

محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 174 شنبه 17 مرداد 1394 نظرات (0)

شب سوم دی ماه ۶۵، جوان‌هایی مصمم در دفاع از این آب و خاک، و اسلام عزیز، در دل تاریکی شب، دل به آبهای خروشان اروند زدند؛ حال آنکه رادارهای آمریکایی و هواپیماهای آواکس در پی انتقام از ایستادگی ملت ایران، عملیات را لو داده بودند.

غواص‌های خط‌ شکن در ساعات ابتدایی عملیات کربلای ۴ توانستند در جزایر سهیل، قطعه، ام الرصاص، ام البابی و بلجانیه، نفوذ و در بعضی مناطق نیز به صورت موضعی رخنه کنند اما لو رفتن عملیات با اقدامات آمریکا، منافقین کور دل و آتش سنگین دشمن بعثی ، امکان ادامه عملیات را نداد. 

مارک پری نویسنده و تحلیل‌گر آمریکایی درباره حمایت‌های اطلاعاتی آمریکا از صدام، در کتاب "کسوف؛ آخرین روزهای سیا” نوشته است: "در ماه اوت ۱۹۸۶ سازمان سیا یک سیستم بسیار پیچیده و امن ایجاد کرد که واشنگتن را مستقیم به بغداد وصل می‌کرد. برای دو ماه متوالی ، صدام از طریق ایستگاه بغداد اطلاعات مستقیمی از آرایش نظامی ایران دریافت می‌کرد. 

این مرکز همچنین قادر بود اطلاعات بسیار دقیقی برای فرماندهان عراق تهیه کند. این اطلاعات برای آن ارائه می‌شد که به رژیم صدام علیه ایران برتری و امتیاز بدهد.” حالا پس از ۲۹ سال، ۱۷۵ غواص شهید به همراه حدود یکصد شهید دیگر که صدامیان، شجاعت آنها را حتی در اسارت هم تاب نیاوردند، با عزت و افتخار به آغوش مام میهن بازگشته‌اند؛ جوان‌های باغیرتی که تشنه لب، تا پای جان مقاومت کردند و جان دادند و برای ملتی، استقلال، آزادی، عزت، و سربلندی خریدند. 
منبع : صدا و سیما


محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 142 سه شنبه 23 تیر 1394 نظرات (0)

به نام خدا

مراسم سالروز شهادت معلم شهید علیجان خدابخشی در شب بیست و پنجم ماه رمضان در مسجد حضرت موسی بن جعفر(ع) بعد از نماز مغرب و عشاء برگزار گردید.

مراسم با تلاوت دلنشین قرآن کریم که با صدای برادر بسیجی علی گرگانی قرائت گردید آغاز و در ادامه با سخنان برادر بسیجی دکتر یعقوبی استاد دانشگاه و دوست و یار صمیمی و همکار معلم شهید علیجان خدابخشی ادامه یافت . بسیج و اهداف آن ، خاطرات جالب با شهید و آخرین تماس شهید در روز قبل از شهادتش و پیشگویی از شهید شدنش محور سخنان این مدرس دانشگاه بود. در پایان نیز مراسم با سخنرانی حاج آقا پورعلیرضا واعظ و روحانی برجسته در باب شهیدان و جایگاه امنیت در کشور با بیانات شیوایشان به مراسم رنگ و بوی خاصی بخشیدند.

لازم به یادآوری است در این مراسم یاد و خاطره همه شهیدان دفاع مقدس ، شهدای روستای باقرتنگه و دو شهید گمنام نیز گرامی داشته شد.از همه مردم ولایتمدار اعم از آقایان و خانمها که با حضور خود مراسم را معنویت بخشیدند تشکر و قدردانی بعمل آمد.


محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 140 سه شنبه 19 خرداد 1394 نظرات (0)
به مناسبت ولادت خورشید تابناک ولایت امام حسین (ع)، امام سجاد (ع) و قمر بنی‌هاشم حضرت ابوالفضل (ع) و نیمه شعبان امام مهدی (عج) مراسم جشنی در روستای باقرتنگه به همت اهالی و هیات امناء مسجد و پایگاه شهید خدابخشی روستای باقرتنگه برگزار شد.

در مراسمهای جشن که در شبهای سوم ، چهارم ، پنجم و نیمه شعبان برگزار شده شرکت کنندگان با چای و شیرینی و شربت پذیرایی شدند.

ضمنا در شب سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) نیز یاد و خاطره امام و شهیدان انقلاب اسلامی گرامی داشته شد.

 

 

 

 

 

 

 

 


محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 59 شنبه 26 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

آفتاب

آفتابِ عالم آرا آفتابی می‌کند

با اشعه رنگِ دلها را شهابی می‌کند

این چه دریائیست اعجازی حسابی می‌کند

چشم هر بیننده‌اش را نقره آبی می‌کند

خود دل است این، دلبر است این، رهنما و رهبر است

این رسول حق محمّد، حضرتِ پیغمبر است

کوه نور و صخره‌هایش خم شده در سجده‌اش

آشنا غار حرا با نغمه‌‌ی هر سجده‌اش

بوته‌های این بیابان گوئیا در سجده‌اش

می‌کند هم خاک و باد و آب و آذر سجده‌اش

کیست این جبریل دارد می به جامش می‌دهد

هم خدا، هم مکه، هم هستی، سلامش می‌دهد

نقش پیشانی او تک بیتی از دنیا غزل

رنگ چشمانش زند طعنه به شهد و بر عسل

ابروانش فارغ از هر گونه امثال و مثل

بر لبش طراحیِ حی علی خیر العمل

کینه‌های مانده در دل با اخوت ختم شد

تا که با دست محمّد این نبوّت ختم شد

عید مبعث آمد و دیده چراغانی شده

دیو جهل و نا امیدی سخت زندانی شده

عرش بنشسته به فرش و فصل مهمانی شده

روح ما با ذکر احمد روحِ روحانی شده

لحظه‌ی پرواز آمد بال‌ها را باز کن

شادیِ بعثت بدین پرپر زدن آغاز کن

محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 279 شنبه 19 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

مرگ بر آل سعود

شعر طنز مشترکی ــ در حمایت از مردم مظلوم یمن ــ از گروه ادبی «هفت خان طنز» رونمایی شد.

عده ای نرّه غول، آل سعود
دائما در نزول، آل سعود

روز و شب در طواف شیطانند
ضدّ آل رسول(ص) آل سعود

عینهو سعی‌تان که مشکور است
حجّتان هم قبول، آل سعود!

سعی‌تان: بین خوردن و شهوت
طوف‌تان: گِرد پول آل سعود!

در رسیدن به قلّۀ دانش
نیست اصلا عجول، آل سعود!

لیک خرج حرمسرایش را
می‌کشد روی کول، آل سعود

عینهو بشکه های گندۀ نفت
بطنشان فول فول، آل سعود!

نام خود کرده: «خادم الحرمین»
خائن شاسکول، آل سعود

بی ادب نیستم، لذا گویم:
فاعلاتن فعول(!) آل سعود

در «یمن» گور خویش را کندند
این شیوخ جَهول- آل سعود-

گردد «آل سقوط»،اگرچه کنون
گشته از نفت، لول، آل سعود

مثل یک کرم توی قصرت باش
در همانجا بلول، آل سعود!

توی گور است هر کسی که نمود
«هفت خان» را ملول، آل سعود!

محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 55 چهارشنبه 12 فروردین 1394 نظرات (0)

به گزارش سرویس فرهنگی جام نیوز، در دیدار حضرت آقا با خانواده شهدای مدافع حرم یکی از خانواده ها عکس شهیدشان را به آقا می دهند تا ایشان زیر عکس شهید را امضا کنند.

دو بیت شعر پایین عکس نوشته شده بوده که حضرت آقا این دو بیت را می خوانند و هق هق گریه می کنند و می فرمایند این عکس پیش من بماند و سوال می کنند شاعر این شعر چه کسی است ...


ما سینه زدیم و بی صدا باريدند

از هرچه که دم زدیم آنها دیدند

 

ما مدعیان صف اول بودیم

از آخر مجلس شهدا را چیدند

 

این شعر در جوابیه شعری که موجب گریه مقام معظم رهبری شد؛ سروده شده است:

 

خطاب به آقا

 

از اشک شما ارض و سما باریدند
بر آه شما انس و ملک نالیدند

 

گفتند همه "فدای اشکت آقا"
تصویر شما را شهدا بوسیدند

 

آقا خودتان حضرت خورشید هستید
از نور شما ستاره ها تابیدند

 

در مجلس خوبان شهدا هم بودند
اما همگان گرد شما چرخیدند

 

از اول و از آخر مجلس، شهدا
آقای جهان سید علی را چیدند.

محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 52 جمعه 19 دی 1393 نظرات (0)

به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران، استاد علی معلم دامغانی سروده‌ای به پیشگاه رهبر فرزانه انقلاب تقدیم کرده‌اند که در ادامه می‌آید:

ای شیخ زمان و پیر عالم

مولای جهان و میر عالم

 
استاد و حکیم و شیخ مطلق

علامه کل و حجت الحق

 
مفتاح خزائن و مسائل

مصباح یقین ابوالفضائل

 
آئینه صولت حسینی

سامان ده دولت خمینی

برای دیدن دنباله شعر گزینه ادامه مطلب را بزنید.

محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 57 جمعه 19 دی 1393 نظرات (0)

به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران، گذشت زمان و فاصله افتادن بین شیعیان و زمان حضور معصومان از یک سو، تهاجم فرهنگهای مختلف به جامعه تشیّع از سوی دیگر، و راه یافتن برخی انحرافات و بدعتها از سوی سوم باعث شده است که در رفتار و فرهنگ شیعیان تغییرات و تحولاتی ایجاد شود. تا آنجا که عده ای نام شیعه داشتن و صرف اظهار محبّت اهل بیت علیهم السلام را باعث نجات خویش می دانند، هر چند گناهان زیادی مرتکب شده باشند؛ غافل از اینکه حضرت صادق علیه السلام در مورد صفات شیعه فرمود:

«از شیعیان ما نیست کسی که به زبان [شیعه بودن را] اظهار کند و در رفتار مخالف ما و رفتار ما باشد. شیعه کسی است که با زبان و قلبش موافق ما باشد و از آثار ما پیروی نماید و طبق رفتار ما رفتار کند. آنها شیعیان ما هستند».(1)

برای دیدن دنباله مطالب گزینه ادامه مطلب را بزنید.

محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 63 جمعه 19 دی 1393 نظرات (0)
ز آسمان دل من خورشید و مه برآمد
شب میلاد احمد(ص) با پور حیدر آمد
همه شادی نمایید که میلاد نبی شد
جلوه ی نور صادق ز بعدش منجلی شد
.....
به آمنه بنت وهب، خدا عطا کرده پسر
پسر چه گویم که به خلق، خدا عطا کرده پدر
میلاد پیامبر رحمت، تاج آفرینش بر شما خجسته باد.
محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 60 سه شنبه 09 دی 1393 نظرات (0)

دورنمايى از عصر امام عسكرى(علیه السلام)

يكى از راه هاى پى بردن به شخصيت واقعى انسانها، آگاهى از زمان آنهاست. با توجه بدين حقيقت، برآنيم تا نگاهى گذرا به عصر امام عسكرى عليه السلام بيفكنيم تا بخشى از عظمت شخصيت تابناك آن امام معصوم را دريابيم.

امام عسكرى عليه السلام در دوران كودكى شاهد اهانتهاى متوكل عباسى به اهل بيت عصمت عليهم السلام، به ويژه پدر بزرگوارش امام هادى عليه السلم، بود. او مى ديد دشمن زيارت جدش امام حسين صلوات الله عليه را ممنوع و حتى مزار مقدسش را با خاك يكسان كرده است.

بنى عباس، كه پس از بنى اميه با زور و تزوير به حكومت دست يافتند، براى مردم چيزى جز وحشت، اختناق و ستم به ارمغان نياوردند. آنها جنگيدند، غارت كردند و مردم را در بيچارگى، فقر و اندوه فروبردند. امويان كافرانه و آشكارا به اسلام ضربه مى زدند، ولى عباسيان منافقانه و پنهانى. فرزندان عباسى در پى آن بودند كه با رنگ دين به نظام سياسى خويش تقدس بخشند، اما تفكر اهل بيت عليهم السلام سدى استوار در برابر هواهاى نفسانى شان پديد آورده بود.

خلفايى كه همزمان با امامت حضرت عسكرى عليه السلام قدرت را در دست داشتند، عبارتند از:
1- متوكل بيش از چهارده سال; (232- 247)
2- منتصر (فرزند متوكل)9 ماه;(247- 248)
3- مستعين (فرزند متوكل) سه سال و اندى; (248- 252)
4- معتز (فرزند متوكل) حدود چهار سال; (252- 255)
5- مهتدى 11 ماه; (255- 256)
6- معتمد (فرزند متوكل)23 سال; (256- 279)
در زمان اين جنايتكاران مظلوميت شيعه فزونى يافت و بسيارى از شيعيان به طرز فجيعى به شهادت رسيدند. شدت ستم چنان بود كه خودكامگان گاه پيكرهاى پاك شهيدان را نيز آماج بى حرمتى هاى خود قرار مى دادند.
در روزگار امام افراد و گروه هايى، كه برخى از آنها مورد تاييد حضرت نيز بودند، آشكارا عليه حكومت فاسد شوريدند. 1- قيام كوفه به رهبرى يحيى بن عمر طالبى (ازنوادگان جعفر طيار عليه السلام » كه در سال 248
2- انقلاب حسن بن زيد علوى(از نوادگان امام على عليه السلام » در طبرستان; (گرگان و مازندران) حسن بن زيد، پس ازنبردى شديد، حكومت منطقه را به دست گرفت و در سال 270 وفات يافت;
3- قيام رى به رهبرى محمد بن جعفر كه در سال 250 تحقق يافت. محمد سرانجام دستگير شد;
4- قيام قزوين كه در سال 250 به رهبرى حسن بن اسماعيل كركى به وقوع پيوست;
5- قيام سال 251 كوفه به رهبرى ابن حمزه;
6- قيام بصره به رهبرى صاحب زنج كه درسال 255 شروع شد و 15 سال ادامه يافت;
7- قيام يعقوب ليث صفار در سيستان كه در 262 آغاز شد.
سيد بن طاوس در كتاب مهج الدعوات گفته است: درعصر امام عسكرى عليه السلام سه تن از خلفا(مستعين، معتز و مهتدى) انديشه قتل حضرت را در سر مى پروراندند; چون شنيده بودند كه امام مهدى عليه السلام از نسل اوست. آنها چندين بار امام را به زندان افكندند. حضرت برخى از آنها را نفرين كرد و آن ستمگران به زودى هلاك شدند.
شيخ طوسى در كتاب ارشاد مى نويسد: احمد بن محمد مى گويد: هنگامى كه مهتدى عباسى كشتن شيعيان را آغاز كرد، به امام عسكرى عليه السلام نوشتم: خداى را سپاس كه وى را از آزارها منصرف ساخته است، زيرا به من خبر رسيده كه شما را تهديد مى كند و مى گويد: « به خدا سوگند، اينها [آل محمد صلى الله عليه وآله] را از روى زمين برمى اندازم.» حضرت به خط خويش چنين پاسخ داد: «اين عمرش [از آن كه بتواند به مرادش دست يابد] زودتر به پايان مى رسد. از امروز تا پنج روز بشمار، روز ششم با خوارى به هلاكت خواهد رسيد.» چنان شد كه حضرت نوشته بود.
امام عسكرى عليه السلام بخشى از دوران امامتش را در زندان هاى طاغوتيان عباسى به سر برد. مدتى نيز، كه در ظاهر خارج از زندان بود، تحت مراقبت شديد قرار داشت. شيخ مفيد مى نويسد:
امام عسكرى عليه السلام را به نحرير، يكى از غلامان مخصوص خليفه و مسوول نگهدارى از حيوانات درنده و شكارى دربار، سپردند; نحرير بسيار بر او سخت مى گرفت و آزارش مى داد. همسرش گفت: واى بر تو، از خدا بترس; مگر نمى دانى چه شخصيتى به خانه ات گام نهاده؟
آنگاه گوشه اى از فضايل حضرت را بازگو كرد و گفت: من در مورد او و رفتارى كه با وى مى كنى، بر تو بيمناكم.
نحرير گفت: به خدا سوگند، او را در ميان درندگان خواهم افكند و چنين نيزكرد. پس از مدتى، وقتى به جايگاه درندگان مراجعه كرد تا دريابد چه بر سرامام آمده، ديد حضرت ميان درندگان به نماز ايستاده است.
على بن عبدالغفار مى گويد: وقتى صالح بن وصيف امام عسكرى عليه السلام را زندان كرده بود، گروهى از عباسيان و منحرفان نزد صالح آمده، شكوه كردند كه چرا بر امام سخت نمى گيرى؟ او گفت: چه مى توانم انجام دهم؟ دو نفر از بدترين كسانى كه به آنها دسترسى داشتم، بر او گماشتم; اما اينان اهل نماز و روزه شدند. وقتى علت را پرسيدم، گفتند: چه مى گويى در باره مردى كه روزها روزه مى گيرد و شبها نماز مى خواند و وقتى كه به وى مى نگريم، بدن ما مى لرزد چنانكه گويا از خود بى خود مى شويم. وقتى عباسيان و منحرفان اين سخنان را شنيدند، نوميد از سراى وصيف بيرون رفتند.
محمد بن اسماعيل علوى مى گويد: امام عسكرى عليه السلام را نزد يكى از سرسخت ترين دشمنان آل ابوطالب زندانى ساختند و سفارش كردند كه چنين و چنان آزارش ده. هنوز بيش از يك روز از در بند بودن امام نگذشته بود كه زندانبان پيرو امام شد. او چنان نزد امام خاضع بود كه برايش به خاك مى افتاد و جز براى بزرگداشت به چهره حضرت نمى گريست. وقتى حضرت از زندان آزاد شد، اين مرد بصيرتش از همه مردم به امام بيشتر بود ...
شهادت امام:
معتمد، كه امام عسكرى عليه السلام را در برابر دستگاه ستم پيشه عباسيان سدى نفوذ ناپذير مى ديد، بر آن شد آخرين ضربه را بر حضرت وارد آورد و راه را براى تحقق آرمانهاى پليدش هموار كند. او امام را با زهر مسموم ساخت و چنان نماياند كه حضرت به مرگ طبيعى از دنيا رفته است; ولى اين توطئه نيز ناكام ماند و چهره واقعى وى بر همگان آشكار شد.
احمد بن عبيدالله بن خاقان مى گويد: ...چون خبر وفات آن حضرت در شهر سامره پخش شد، رستاخيزى در شهر پديد آمد و ازهمه مردم صداى ناله و شيون برخاست. خليفه در پى فرزند نيكبخت آن حضرت برآمد و گروهى از ماموران را به خانه امام گسيل داشت تا وى را بيابند. خليفه حتى زنان قابله را فرستاد تا از باردارى احتمالى كنيزان حضرت آگاه شوند ...
آرى، دشمنان نمى دانستند كه پروردگار نور خود را كامل كرده است و گوهر تابناك الهى حضرت حجه بن الحسن المهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف پنج سال پيش بدين جهان گام نهاده، اينك پس از شهادت پدر گرامى اش بر جايگاه والاى امامت تكيه زده است.
در پايان بجاست مانند حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام، كه هنگام خروج از زندان معتمد آيه «
 يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ »

می خواهند نور خدا را به دهانهايشان خاموش کنند ولی خدا کامل کننده ، نورخويش است ، اگر چه کافران را ناخوش آيد.  را نگاشت، ما نيز آيه شريفه را به خاطر آوريم و براى سلامتى و ظهور كامل كننده نهايى نور هدايت حضرت مهدى صلوات الله عليه دعا كنيم.

 

 

محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 73 دوشنبه 10 آذر 1393 نظرات (0)

عربی بادیه ‌نشین به حضور امام حسین (ع) رسید و عرض کرد: ای پسر رسول‌ خدا (ص)! دیه کامل انسانی به گردنم افتاده و توان پرداخت آن را ندارم، در میان اهل بیت پیامبر (ص) از شما بزرگوارتر سراغ ندارم.

حضرت فرمود:

برادر عرب! من از تو سه مسئله می‌پرسم و در برابر هر پاسخ ثلث بدهی تو را می ‌پردازم، بنابراین اگر هر سه مسئله را پاسخ گفتی تمام بدهی ‌ات را پرداخت خواهم کرد.

مرد عرب عرض کرد: ای پسر رسول ‌خدا (ص) ! آیا همانند شمایی از فردی چون من می ‌پرسد درحالی که شما از خاندان علم و شرف هستید ؟!

حضرت فرمود : آری ! من از جدم ، رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود:  «المعروف بقدرالمعرفه» نیکی به افراد باید به اندازه معرفت آنان باشد.

اعرابی عرض کرد: هرچه می‌خواهید بپرسید، اگر پاسخ صحیح دادم که پولها را می ‌گیرم وگرنه ازشما یاد می‌گیرم . ولاقوه الابالله.

حضرت پرسید: برترین کارها کدام است ؟     عرض کرد: ایمان به خدا!

امام پرسید: راه نجات از هلاکت کدام است؟         مرد عرب گفت: توکل و اعتماد به خداوند.

حضرت پرسید: زینت آدمی به چیست؟          عرض کرد: علمی که همراه با بردباری باشد.

فرمود: اگر این را نیز نداشت؟          عرض کرد: مالی که با مردانگی همراه باشد.

فرمود: اگر این را نیز نداشت؟        عرض کرد: فقری که با صبر توأم باشد.

امام حسین (ع) فرمود: اگر این را هم نداشت؟      عرض کرد: در این صورت زینت او در این است که صاعقه ‌ای از آسمان فرود آید و او را بسوزاند که سزاوار است.
سیدالشهدا (ع) خندید و یک کیسه محتوی هزار دینار با انگشتری که نگین آن دویست درهم ارزش داشت به او داد و فرمود:

با دینارها بدهی خود را بپرداز و بهای انگشتری را به مصرف زندگی خود برسان، مرد عرب آنها را گرفت و گفت: «خدا داناتر است که رسالت خود را در کجا قرار دهد .» (انعام- 124) و که را این مقام بلند بخشد.
 

منبع: بحارالانوار، ج44، ص196

محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 108 شنبه 08 آذر 1393 نظرات (0)

صبح روز جمعه هفتم آذر 93 بعد از برگزاری دعای ندبه و صرف صبحانه در مسجد موسی بن جعفر(ع) ، پایگاه شهید خدابخشی اردوی یک روزه فرهنگی و ورزشی را تدارک دید که در این اردو 18 نفر از بسیجیان محله امام موسی بن جعفر(ع) حضور داشتند.

این اردو در منطقه ییلاقی لاویج از توابع شهرستان نور برگزار گردید.

بقیه تصاویر را در ادامه مطلب ببینید.

محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 53 شنبه 08 آذر 1393 نظرات (0)

 

بزم مارا باز آمد عالم آرایى دگر
کز قدومش بزم ما گردیده سینایى دگر
قرنها بگذشته از موسى و شرح رود نیل
آمده اینک به فتح نیل موسایى دگر

صادق آل نبى را داده حّى بى نیاز
از براى تشنگان علم، دریایى دگر
گرچه زهرا را به عالم نیست همتایى، ولى
شد حمیده با چنین فرزند،زهرایى دگر

اى صبا بر گو به زهرا دیده روشن چون خدا
داده بر فرزند تو شمس دلارایى دگر
گر که مریم مام یک عیسى بود، حق از کرم
داده بعد از پنج عیسى بر تو عیسایى دگر

از پى ترویج دین و حفظ قرآن مجید
هادى ما در طریقت گشته مولایى دگر
تاجهان مرده را زانفاس گرمش جان دهد
زد قدم دراین جهان اینک مسیحایى دگر

یوسفى آمد که یوسف هم بود زندانیش
زانکه زندان رفتن او راست معنایى دگر
تا کنداز ریشه بنیاد بنى العباس را
زد قدم امروز انسان ساز فردایى دگر

تا که در عالم به آقایى رساند شیعه را
حق به آقایى خود آورده آقایى دگر
غیر آل للَّه ‏ما را نیست در محشر شفیع
از در دربار آنان پس مرو جایى دگر

در جزا برگ عبور ما به امضاءبسته است
معتبر جز مهر آنان نیست امضایى دگر
گر به تیغى بند بند شیعه را سازى جدا
در سرش جز عشق آنان نیست سودایى دگر

شعر من ران ملخ هست ومن (ژولیده) مور
غیر اینم بر سلیمان نیست کالایى دگر

محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 73 شنبه 08 آذر 1393 نظرات (0)


همایش بسیجیان چهارشنبه 5 آذر بعد از نماز مغرب و عشاء در مسجد موسی بن جعفر(ع) برگزار شد

در این مراسم فرمانده پایگاه ضمن خیرمقدم گویی از بسیجیان و مهمانان محترم نحوه شکل گیری نیروی بسیج را تشریح نموده عنوان کردند که بسیج در مرحله چهارم از مراحل شکل گیری آن قرار دارد.مرحله اول از سال 1350 و با همت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی(ره) در نجف اشرف شروع گردید.مرحله دوم از بدو انقلاب بسیجیان در مساجد با جهاد در راستای محرومیت زدایی همکاری می کردند.با آغاز جنگ بسیج وارد مرحله سوم یعنی حضور در عرصه جنگ شد.در پایان جنگ بسیج وارد مرحله چهارم یعنی وارد در عرصه خدمات اجتماعی گردید.فرمانده پایگاه یادآور شد برای عضویت در بسیج هیچ شرطی لازم نیست و هر فردی اگر بخواهد میتواند در بسیج عضو شود.

فرمانده پایگاه با فرمایش امام خمینی(ره) که فرمودند اگر مسئولین از بسیج غفلت کنند به آتش جهنم الهی خواهند سوخت ، سخنان خود را به پایان رساند.

محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 52 یکشنبه 25 آبان 1393 نظرات (0)

 

کاهش قند خون با این دو ماده غذایی معجزه گر
 
دو ماده غذایی «سرکه سیب» و «دارچین» برای کاهش قند خون فواید معجزه‌آسای دارد.

به گزارش سرویس علمی جام نیوز به نقل از تسنیم، دو ماده غذایی «سرکه سیب» و «دارچین» برای کاهش قند خون فواید معجزه‌آسای دارد.

 

سرکه سیب

مطالعات نشان می‌دهند که 2 قاشق غذا خوری سرکه سیب به همراه یک اُونس پنیر به هنگام شب می‌تواند قند خون را در روز بعد به هنگام صبح کاهش دهد. همچنین، مصرف سرکه در غذا می‌تواند اثر خود را تا 2 ساعت بعد نشان دهد که قند خون را تا حد زیادی کاهش می‌دهد.

 

نوشیدن سرکه سیب نیز می‌تواند برای کسانی که تمایل به طعم‌های ترش دارند خوشایند باشد. سایرین نیز می‌توانند در تهیه سُس از آن استفاده کنند و از خواص آن بهره لازم را ببرند.

 

دارچین

اضافه کردن دارچین به غذا می‌تواند از طرفی باعث طعم دادن به غذا شود و عطر خوشایندی به آن دهد و از طرفی دیگر می‌تواند همزمان باعث کاهش قندخون شما شود. مطالعات نشان می‌دهند که مصرف یک تا 6 گرم دارچین به‌صورت روزانه می‌تواند سطوح گلوکز، تری گلیسیرید،کلسترول LDL در افراد مبتلا به دیابت نوع دوم را به‌صورت قابل ملاحظه ای کاهش دهد.

 

توجه: 2 تا 4 گرم دارچین به اندازه نصف تا یک قاشق غذاخوری دارچین است. به یاد داشته باشید که مصرف زیاد و بیش از حد دارچین می‌تواند مضر و سمی باشد. دارچین را می‌توانید با اسپرسو و یا ماست، چای و یا همراه غلات میل کنید.
محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 63 جمعه 23 آبان 1393 نظرات (0)

 راههای تربیت اسلامی کودکان

طبق مطالعه ای كه تأثیرات دین را بر رشد و ارتقای كودكان بررسی كرده است، مشخص شده كودكانی كه والدین مذهبی دارند بهتر از دیگر كودكان رفتار می‌كنند و خود را با شرایط تطبیق می‌دهند.

در مطالعه ای که بر روی بیش از 16 هزار كودك كه بیشتر آنها در سال‌های اولیه ی تحصیل بودند خواستند ارزشیابی كنند كه كودك چه‌قدر بر خود كنترل دارد، چند وقت یك‌بار رفتار ضعیف یا نامناسب از خود نشان می‌دهد و آیا به‌خوبی به همسالانش احترام می‌گذارد و با آنها تعامل دارد یا نه؟ محققان نمرات به‌دست آمده را با اظهارات والدین مبنی بر این‌كه چند وقت یك‌بار به مكان‌های مذهبی می‌روند، آیا در مورد دین با كودكشان صحبت می‌كنند یا خیر و آیا بر سر مسائل دینی در خانه مشاجره می‌كنند یا نه، مقایسه كردند.

بقیه در ادامه مطلب:

محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 75 جمعه 23 آبان 1393 نظرات (0)

انتقال مفاهیم اقتصادی به کودکان از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است، در سنین پایین تر شرایط برای بسترسازی و شکل دهی آنچنان فرهم است که می توانید اولین ساختارهای اقتصادی ذهن فرزندان خود را طراحی و ایجاد کنید.

بقیه در ادامه مطلب:

محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 79 چهارشنبه 21 آبان 1393 نظرات (0)

 

بعضیها شعرشان سپید است، دلشان سیاه، 

بعضیها شعرشان کهنه است، فکرشان نو،
بعضیها شعرشان نو است، فکرشان کهنه،  

بعضیها یک عمر زندگی میکنند برای رسیدن به زندگی،
بعضیها زمینها را از خدا مجانی میگیرند و به بندگان خدا گران میفروشند.
بعضیها حمال کتابند، 

بعضیها بقال کتابند،
بعضیها انباردارکتابند،

بعضیها کلکسیونر کتابند


بقیه در ادامه مطلب

محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 160 سه شنبه 20 آبان 1393 نظرات (0)

اولین جلسه حلقه صالحین بعد از دهه اول محرم در مسجد موسی بن جعفر(ع) باقرتنگه با حضور برادر بسیجی حاجی قربانی مسئول امر به معروف و نهی از منکر حوزه بسیج مقاومت صاحب الزمان (عج) و تنی چند از بسیجیان تشکیل گردید.

برادر قربانی با بیان نمودن مسائلی در خصوص نحوه ، چگونگی و شرایط آمر به معروف و ناهی از منکر راهنمایی های لازم را به برادران بسیجی متذکر شدند.

بقیه عکس ها در ادامه مطلب

محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 63 دوشنبه 19 آبان 1393 نظرات (0)

حسينيه مشرق - عالم بزرگوار مرحوم آيت‌الله علامه "ملاّ محمّد هاشم خراساني"* مي‌نويسد: عالم جليل شيخ محمّدعلي شامي كه از جمله علماي نجف اشرف بود به حقير فرمود: جدّ مادري من، جناب آقا سيّد ابراهيم دمشقي كه نَسَبش به سيّد مرتضي علم‌الهدي منتهي مي‌شد و سنّ شريفش بيش از 90 سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت. شبي دختر بزرگ ايشان حضرت رقيّه دختر امام حسين عليه‌السلام را در خواب ديد كه فرمودند: «به پدرت بگو: به والي بگويد: ميان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّيت است، بيايد قبر و لحد مرا تعمير كند.»

بقیه در ادامه مطلب

محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 59 چهارشنبه 14 آبان 1393 نظرات (0)

سهم شیعیان حسین (ع) از کینه و نفرت امویان زمان، در عاشورای ۱۴۳۵ ه.ق صدها شهید و زخمی بود. گویی خون هایی که در محرم امسال از شیعیان جهان، از استرالیا و پاکستان و بحرین تا عراق و عربستان و نیجریه ریخت، یادآور این پیام مهم است که خط سرخ عاشورا همچنان در بستر تاریخ بشریت ادامه دارد و شیعه سند مظلومیت و حقانیت خود را با خون خود امضا کرده است.

تکفیری های مورد حمایت وهابیت عربستان، امروز بیش از پیش سر در آخور صهیونیسم جهانی و همراستا با منافع مستکبران عالم، نومیدانه مشت بر سندان می کوبند. حملات ددمنشانه روزهای اخیر به تجمعات عزاداران حسنی (ع) در اقصی نقاط جهان، بیش از هر چیز، پیام استیصال و درماندگی تکفیری ها را به همراه داشت.

شمارش معکوس برای محو کامل جریان تکفیری داعش و النصره و سایر اذناب آن، مدتهاست که شروع شده و در آینده منطقه، این جریانات تنها نام هایی برای ثبت در تاریخ ننگین پیوند نامبارک وهابیت و صهیونیسم خواهند بود.

درماندگی و یأس تکفیری ها ریشه در گسترش روزافزون نام حسین (ع) در اقصی نقاط جهان دارد. به جرأت می توان گفت که در عاشورای ۱۴۳۵، ندای یاحسین (ع) فراگیرترین فریاد ابنای بشر، از شرق تا غرب عالم بود. از استرالیا و شرق آسیا گرفته تا قاره آمریکا، دیروز نام حسین (ع) پرطنین ترین نام ها بود که بر زبان صدها میلیون نفر جاری شد. اشک و آه بشریت امروز در رثای حسین (ع) تنها منحصر به شیعه نیست. هر انسان آزاده ای در جهان از مسلمان و مسیحی گرفته تا هندو و بودایی و ... نام حسین (ع) را با عشق و احترام بر زبان می راند و همین، ریشه تمام عصبیت و عصبانیت امویان زمان است.

و مگر نه آنکه هر آنچه از جنایت و درنده خویی توسط یزید و یزیدیان در محرم سال ۶۱ هجری در حق او و فرزندان و یارانش صورت گرفت، به خیال خام ایشان برای خاموش نمودن نام حسین (ع) و پیام عاشورایی حسین (ع) بود؟! پس عجیب نیست که فراگیر شدن نام و پیام حسین (ع) در پهنه گیتی تا این حد امویان زمان را عصبانی کرده و به تکرار چند هزار باره ریختن خون شیعه وادار می کند. خونی که ثمره آن تناور شدن درخت تفکر حسینی (ع) است.

محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 71 یکشنبه 04 آبان 1393 نظرات (0)

 

مقتل لهوف معتبرترین و دقیق ترین مقتل در دسترس است. این مقتل از دو مسلک تشیکل شده که مسلک اول درباره وقایع روزهای پیش از عاشورا و مسلک دوم درباره روز عاشورا است. متن مسلک دوم به این شرح است

 راوي گويد: عبيداللّه زبان به دعوت اصحاب خويش برگشود كه با نور چشم رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله ، ستيزند وخون آن مظلوم را بريزند. آن بدنهادان نيز متابعت كردند و حلقه فرمانش در گوش نهادند و آن شيطان مردود از قوم خود طلب نمود كه در طاعتش در آيند و زنگ غبار از خاطر بزدايند. آن بي دينان نيز انگشت اطاعت بر ديده نهادند و سر به فرمانش دادند و آن زيانكار از عمر تبهكار، آخرت را به دنياي خود خريدار شد. آن غَدّار نابكار هم دين به دنيا فروخت و فرمان ايالت ري را بياندوخت خواستش كه امير لشكر كند و عهد خدا و رسول صلّي اللّه عليه و آله را بشكند، عمر سعد نيز لبيّكي بگفت و كفر باطني را نتوانست نهفت . با چهار هزار لشكر خونخوار از كوفه بيرون آمد و جنگ فرزند سيّد ابرار و نور ديده حيدر كرّار را مصمّم گرديد. پس از آن ، عبيداللّه بن زياد لشكر پس از لشكر به دنبال آن بدبنياد روانه نمود تا آنكه در روز ششم محرّم الحرام بيست هزار سواره لشكر بي دين بد آئين در كربلا جمع آمدند و كار را بر حسين مظلوم عليه السّلام تنگ گرفتندتا به حدّي كه تشنگي بر خود و اصحابش استيلا يافت.

بقیه در ادامه مطلب .:

 

محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 66 یکشنبه 04 آبان 1393 نظرات (0)

به گزارش سرويس ديني جام نيوز، در زيارت عاشورا به امام حسين(ع) اين‌گونه خطاب مي‌كنيم: «و الوتر الموتور». وتر به معناي «تنها و يكتا»، و موتور «تنها شده» است.

 

يك احتمال درباره‌ي اين معنا، يگانگي، منحصر به فرد بودن و بي‌بديل بودن حضرت است. احتمال ديگر اين است كه، حضرت تنهاست و در اين تنهايي «موتور» است؛ يعني حضرت با نقشه و برنامه‌ريزي تنها شده است؛ به خصوص اگر توجه داشته باشيم كه درگيري سيّدالشّهدا (ع) مخفيانه نبود كه مسلمانان از آن بي‌خبر باشند.

 

يزيد بعد از مرگ معاويه به استاندار مدينه نامه نوشت كه بايد از حسين بيعت بگيري و الاّ او را بكش و سرش را بفرست. حضرت بيعت نكردند و با تدبير از مدينه خارج شدند؛ در مكه براي مسلمانان نامه‌ي دعوت نوشتند و آنها را مطلّع كردند، علاوه بر اين مكه محل رفت و آمد مسلمانان بود و اخبار از آنجا منتشر مي‌شد.

 

بعد هم يزيد، عده‌اي را فرستاد تا حضرت را در مكه ترور كنند و توصيه كرد كه، حتّي اگر دست حضرت به پرده‌ي كعبه بود او را بكشيد، لذا حضرت در 8 ذي‌الحجّه در حالي‌كه همه مُحرِم مي‌شدند كاملاً با سر و صدا و با حالتي كه همه متوجه باشند از مكه خارج شدند و با صراحت اعلام كردند:

كسي كه حاضر است خون دلش را در راه ما بدهد و خودش را مهيّاي لقاي خدا كرده است، همراه ما كوچ كرده، همسفر شود.[1]

 

از آن طرف مردم كوفه از خروج امام از مدينه و حركت به سوي مكه مطّلع شدند، نامه نوشتند و حضرت را دعوت كردند. حضرت نيز سفير فرستادند. لذا به گونه‏ اي نبود كه مردم مطّلع نباشند.

 

هم مردم حجاز، مدينه، بصره و هم مردم كوفه مطّلع بودند. كمابيش تمام مناطق اسلامي مطّلع شده بودند كه چنين حادثه‌اي در شرف اتّفاق است و امام با يزيد بيعت نكرده، ابتدا به مكه رفته سپس از مكه هم بي‌وقت خارج شده و مردم را به همكاري دعوت كرده‌اند.

 

1ـ شرايط تنها شدن حضرت سيدالشهدا (ع)

شرايطي كه موجب تنها شدن امام حسين(ع) شد را مي­توان در جبهه دشمن و جبهه حضرت سيدالشهدا (ع) مشاهده كرد:

 

1/1 ـ شرايط جبهه‌ي دشمن

اگر طرف درگيري حضرت، يكي از صحابي رسول‌الله يا فردي كه امثال اين عناوين را يدك مي‌كشيد، بود، جاي توجيه ـ ولو به باطل ـ وجود داشت. ولي طرف مقابل سيّدالشّهدا(ع)، يزيد و ابن زياد است كه حسب و نسب‌شان معلوم و هيچ نقطه‌ي قوتي در آنها نيست.

 

يزيد شخصيتي است كه طرفداران او نيز نتوانسته‌اند برايش مدحي بگويند، حتي خيلي از اهل‌سنت هم يزيد را واجب اللعن مي‌دانند. غير از اينكه امتيازي هر چند دروغين نداشته، معروف به قماربازي و عيّاشي بوده است.

 

يكي از اشكالاتي كه برخي به حضرت اميرالمومنين(ع) ـ ارواحنا و ارواح العالمين له الفدا ـ مي‌كردند اين بود كه، تو جوان هستي و مردم زير بار خلافت شما نمي‌روند.[2] غافل از اينكه اساس ديانت تولّي به وليّ خدا و تسليم بودن در مقابل اوست. لذا يكي از كمالاتي كه شيعه در طول تاريخ به واسطه‌ي زحمات معصومين (ع) رسيده اين است كه، براي او امام، كوچك يا بزرگ و حاضر يا غايب ندارد.

 

بعد از امام هشتم(ع)، سه امام داريم كه در سنّ كودكي به امامت رسيده‌اند؛ امام جواد، امام هادي و امام زمان(ع) و شيعه نيز قبول كرده و هيچ انشعاب عمده‌اي اتفاق نيفتاده است.

 

به اين علت كه، فرهنگ شيعه، فرهنگ رشد يافته‌اي شده و پذيرفته است كه، امامت منصبي صوري نيست؛ لذا مثل علي بن جعفر (ع)[3] كه هنگام امامت امام جواد (ع) پيرمرد بود و سه امام (امام صادق، امام كاظم و امام رضا(ع)) را قبل از آن درك كرده بود محدّث جليل‌القدري بود و روايات بسياري از وي نقل شده است، وقتي امام جواد(ع) در حلقه‌ي درسي او وارد مي‌شدند، درس را تعطيل مي‌كرد به طرف امام مي‌رفت و دست ايشان را مي‌بوسيد. اگر هم اعتراض مي‌شد كه شما عموي پدر ايشان هستيد، مي‌گفت: «خداي متعال اين ريش سفيد را قابل امامت ندانسته ولي اين نوجوان را قابل دانسته است».

 

هر چند اساس كار دين معرفت است، اما گروهي پس از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) توجيه باطلي مي‌كردند. جالب اين است كه، در خصوص سيّدالشّهدا (ع) اين توجيه هم نيست؛ بلكه مسئله به كلي بر عكس است؛ چون سيّدالشّهدا(ع) حدود 60 سال داشتند و يزيد، جوان تازه به دوران رسيده بود؛ لذا ابن زياد و يزيد نه اسمي داشتند، نه صحابه بودند، نه سابقه‌ي خوشي داشتند. ابن زياد پسر زياد است، زياد هم اولاد نامشروع بود كه معاويه او را ملحق به ابوسفيان كرد و به خاطر اين كار مورد طعن بسياري قرار گرفت. يزيد هم مجهول‌الهويه است؛ چون مادر يزيد قبل از اينكه زن معاويه بشود باردار به يزيد بوده ولي به اسم معاويه تمام شد. اين نسب، آن اخلاق و آن هم ساير اوصافي كه هيچ نقطه‌ي مثبتي در آن نيست.

 

 

2/1ـ شرايط جبهه‌ي امام حسين(ع)

طرف ديگر درگيري، سيّدالشّهدا(ع) از هر نظر صاحب كمال هستند. قلم دست دشمن بوده است ولي يك نقطه‌ي منفي براي سيّدالشّهدا(ع) در تاريخ ننوشته‏ اند؛ نوه‌ي پيامبر، فرزند اميرالمؤمنين و حضرت فاطمه زهرا ـ عليهم السلام ـ غير از اينها، همه نوع كمالات را دارند به طوري‌كه، در روز عاشورا وقتي فرمودند: به چه عذري مرا مي‌خواهيد بكشيد؟ يك نفر نگفت شما فلان جرم را داريد.

 

وقتي كه فرمودند: مگر شما از پيامبر نشنيديد كه؛ «حسن و حسين سرور جوانان اهل بهشتند»؟ اگر نشنيده‌ايد، اصحاب هستند، از آنها بپرسيد كه نه تنها اهل بهشت، بلكه سرور اهل بهشتند. هيچ كسي انكار نكرد، چطور شده، سيّدالشّهدا(ع) با اين همه كمالات و اعلان علني كه در طول چند ماه كرده‌اند، حالا به كربلا آمده‌اند ولي در آخر كار براي حضرت حداكثر كمتر از 200 نفر (نظر مشهور 72 نفر است) ياور جمع شده است؟! ولي آن طرف، فقط از كوفه و از نزديكي‌هاي آن لشكر سي هزار نفري جمع شد، بيشتر از اين نيز نقل كرده‌اند!! چرا و چگونه وليّ خدا تنها شد؟ البته اين طور نيست كه حضرت يك دفعه تنها شده باشند؛ بلكه يك حركت و نقشه‌ي تاريخي است كه سيّدالشّهدا(ع) را تنها و منزوي كرده است.

 

 

2. عوامل تنهايي وليّ خدا

چه عواملي موجب تنهايي سيّدالشّهدا(ع) شد؟ مرحوم علامه طباطبائي (رض) فرموده بودند: «همه‌ي كتاب وسايل الشيعه را از اول تا آخر مطالعه كردم تا ببينم چند روايت فقهي از سيّدالشّهدا(ع) نقل شده است، سه روايت بيشتر پيدا نكردم»!! معناي اين حرف اين است كه مردم، سيّدالشّهدا(ع) را در حدّ يك مسئله‌گو هم قبول نداشتند؛ در حالي‌كه ابوهريره‌ها به اسم صحابي، مراجع صاحب فتوا شده بودند؛ همه‌ي اينها نشان مي‌دهد كه وليّ خدا با سازمان‌دهي قبلي تنها شده بود.

 

در اينجا عوامل تنهايي وليّ خدا را بر مي‌شماريم با تذكر به اين نكته كه، با حركت سيّدالشّهدا(ع)، كار برعكس و توجه به اهل بيت شروع شد؛ تا جايي كه در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) به اوج رسيد.

 

 

1/2ـ شبهه‌ها و فتنه‌ها

عواملي كه باعث تنهايي وليّ خدا مي‌شوند، دو دسته هستند؛ شبهه‌ها و فتنه‌ها. كه وقتي اين دو با هم تركيب شوند به شدت كارگر مي‏‌شوند؛ شبهات فضا را تاريك مي‏كند و در اين فضا فتنه‌ها تأثيرگذار مي‌شوند. و الّا در فضاي روشن، فتنه‌ها كارساز نيستند.

 

اعلان بي‌نيازي نسبت به وليّ خدا و طرح «حسبنا كتاب الله» اولين و اساسي‌ترين شبهه‌اي است كه از زمان حيات خود پيامبر اكرم(ص) آغاز شد.

 

مورخان اهل سنت از جمله، طبري نوشته‌اند: در آخرين روزهاي حيات پيامبر(ص) در حالي‌كه مردم در منزل حضرت بودند، فرمودند: دوات و قلم بياوريد تا چيزي بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد.

 

كسي گفت: «إنّ الرجل ليهجر حسبنا كتاب الله» به فارسي يعني هذيان مي‌گويد!! از قرائن تاريخي پيداست كه گوينده‌ي اين سخن كيست، شيعه و سني هم متّفقند كه او كيست.

 

البته؛ متأسفانه عدّه‌اي از علماي اهل سنت اين جريان را توجيه كرده و گفته‌اند: اين حرف بدي نيست. او در دوره‌ي خلافتش نيز مي‌گفت: «آن روزي كه پيامبر آن جمله را فرمود، مي‌خواست مسئله‌ي خلافت را مطرح كند، ولي من صلاح مسلمانان ندانستم».

 

جريان از اينجا شروع شد كه، اسلام نياز به «وليّ» ندارد؛‌ بلكه كتاب براي ما كافي است، در حالي كه شيعه و سني متواتر نقل كرده‌اند كه حضرت به روشني فرمودند: « إنّي تاركٌ فيكم الثّقلين كتاب الله و عترتي» البته بعضي از سنّي‌ها اين روايت را نيز تحريف كرده، گفته‌اند: كتاب الله و سنتي!

 

شبهه از اينجا شروع شد كه گفتند: قانون خدا وجود دارد؛ فرموده: نماز بخوانيد، مي‌خوانيم، روزه بگير، مي‌گيريم، حج برو، مي‌رويم و … به جايي رسيد كه به تدريج گفتند: نوشتن حديث معنا ندارد بايد كتاب خدا را حفظ كنيم؛ چون اگر بخواهيم حديث بنويسيم كتاب خدا از بين مي‌رود؛ لذا نوشتن حديث پيامبر را در زمان خليفه‌ي اول منع كردند، البته به اين علّت كه احاديث پيامبر خاتم(ص)، صراحت بر فضايل اهل بيت(ع) دارد. اين شبهه ظاهر فريبنده‌اي هم داشت؛ چون مي‌گفتند روايت به اندازه‌ي قرآن اهميت ندارد؛ لذا نگذاريد قرآن از بين برود، در حالي كه مفسّر قرآن، كلام رسول خدا(ص) است. «لتبيـّن للنّاس ما نزّل إليهم»[4] روشن است كه اگر براي قرآن تبيين‌كننده‌اي نباشد، متشابهات آن به دلخواه افراد، معنا مي‌شود.

 

 

2/2ـ جعل شخصيت در مقابل اهل بيت(ع)

بعد از اينكه جلوي نشر فضايل اهل بيت را گرفتند، كم‌كم شروع به جعل شخصيت و شخصيت علي‌البدل كردند، كه در دنياي سياست كار رايجي است؛ لذا در مقابل اميرالمؤمنين(ع) كه صاحب فضايل است، براي ديگران جعل فضيلت كردند.

 

معاويه دو كار انجام داد:

اول، اينكه احدي حق ندارد نقل حديث در فضايل علي و اهل بيت كند، (اگر كرد او را بكشيد)،

دوم، به استاندارانش دستور داد براي عثمان و شيخين فضيلت نقل كنيد.

 

كار جعل فضايل به حدي رايج شد كه خود معاويه گفت: بس است. چون جعلياتي مثل: مَثَل اصحاب من، مَثَل ستارگان آسمان است، به هر كدام اقتدا كنيد، هدايت مي‌شويد، خلاف صريح قرآن است، چون قرآن مي‌گويد: داخل صحابه منافق هم وجود دارد.

 

3/2ـ تحريف در معناي دين و مسلمان بودن

اين شبهات در حقيقت، تحريف در معني دين و مسلمان بودن است، غافل از اينكه حقيقت دين چيزي جز تسليم در مقابل خداي متعال نيست « إن الدّين عندالله الإسلام»[5] و اين تسليم بودن زماني ثبوت پيدا مي‌كند كه در مقابل وليّ‌ خدا تسليم باشيم.

 

قل إن كنتم تحبون الله فاتّبعوني يحببكم الله و يغفر لكم ذنوبكم و الله غفورٌ رحيمٌ.[6]

 

تولّي به ولي خدا گوهر دين و باقي مسائل، آداب ظاهري دين است. اينها در معناي دين‌داري تحريف كردند، تحريف‌هايي كه تاكنون ادامه دارد.

 

يك نگاه اين است كه، دين همين آداب است هر كس بيشتر نماز بخواند مقدس‌تر است. يك نگاه ديگر هم كه كم كم شكل گرفت و هم اكنون نيز وجود دارد اين است كه، دين يك مشت تجارب باطني و به قول امروزي‌ها تجارب قدسي، تأملات، رازداني، رمزداني، رياضيت‌كشي، حالات و مقامات باطني است و رسيدن به اينها هم يك آداب و فرمول‌هايي دارد،‌ اگر به آن عمل كني به نتيجه مي‌رسي، لذا اهل سنت كتاب‌هايي دارند به نام منازل الفلان، خيال مي‌كنند پلكان است اگر رفتي به خدا مي‌رسي. البته همه‌ي اين حرف‌ها مطلقاً باطل نيست،‌ ولي اين تحريفي است كه پيدا شده و كم‌كم به جايي رسيده كه رسيدن به خدا، بدون ولي فرمول پيدا كرده است.

 

در اين وسط وليّ خدا چه مي‌شود؟ اين همان ظهور «حسبنا كتاب الله» است. درباره‌ي امور اجتماعي نيز برخي مي‌گويند: اول اينكه امور ظاهري است و اعتبار چنداني ندارد، دوم اينكه به دين ربط ندارد، بايد خود مردم آن را سامان دهند.

 

اين تفكّرات كه از صدر اسلام شروع شد، باعث كارگر شدن فتنه‌ها و تنها شدن وليّ خدا شد. از زماني كه دين‌داري، فقط رمزداني و نماز و روزه‌ شد و همه‌ي صحابه عادل و محترم شدند، كم‌كم اميرالمؤمنين(ع) هم عرض طلحه يا زبير شدند، چون همه صحابي هستند؛ لذا فتنه‌ اثر خودش را گذاشت. از حضرت امير(ع) نقل شده است كه فرمودند: «مرا روزگار اين‌قدر پايين آورد كه كنار معاويه گذاشت، تا جايي كه گفتند: علي و معاويه». معاويه كسي است كه تا فتح مكه هم خودش و هم پدرش بت‌پرست بودند، بعد از فتح هم به زور اسلام آوردند لذا جزو طلقا (آزاد شدگان به دست حضرت) هستند، يعني در حقيقت برده بودند، اما حضرت علي(ع) اوّل مؤمن است، مجاهدات و بت‌شكني و ساير فضايل نامتناهي حضرت، كه ديگر جاي خود دارد.

 

بايد تذكر داد كه ما در اين زمان نگران فتنه‌هاي دشمن نيستيم، فتنه‌هايي مانند ماهواره، فيلم، ويدئو، رمان و … انحرافي نمي‌توانند در فضاي روشن، كاري بكنند. در سال 1357 از اين فتنه‌ها بسيار داشتيم ولي امام خميني(ره) باذن الله ـ تبارك و تعالي ـ در دل فتنه‌ها جوانان را نجات دادند و به مقام شهادت رساندند؛ مهم شبهه‌ها هستند، شبهاتي مثل اينكه؛ اصلاً دين، حكومت و سياست ندارد (دين حداقل)، براي تفسير دين، روحانيت لازم نيست، دين طبقه‌ي مفسّر ندارد، هر كس هر طوري فهميد، بالنسبه حق است (تكثّرگرايي)، و ... .

 

اگر اين شبهه‌ها گرفت، فتنه به راحتي كارگر مي‏افتد،‌ هر كس صدا بلند كرد دورش جمع مي‌شوند؛ لذا اين‌دو در كنار هم كار مي‌كنند. اگر در تاريخ جريان فتنه‌ها و شبهه‌ها را تأمل كنيم به همين نتايج خواهيم رسيد.

 

سيّدالشّهدا(ع) نيز به همين شكل تنها شدند. مردم طوري پراكنده شدند كه احكام فقهي خود را نيز از سيّد الشّهدا(ع) نمي‌پرسيدند با اينكه، حضرت سبط پيامبر، صحابي و … بودند (حالا فضايلي كه شيعه نقل مي‌كند، بماند) بنابراين، شبهه‌ها و فتنه‌ها يكي از عوامل مهم تنهايي حضرت بود و اين‌دو در يك شب درست نمي‌شوند؛ بلكه يك برنامه‌ريزي تاريخي پشتيبان قضيه بود،‌ لذا همين كه حضرت را به عنوان «وتر موتور» سلام مي‌دهيد،‌ بلافاصله يك امت را لعن مي‌كنيد. « فلعن الله امّه‌ي‌ً أسّست أساس الظّلم و الجور عليكم أهل البيت» بدين معني كه حضرت با يك امت تاريخي روبه‌رو هستند، نه فقط با ابن زياد و يزيد.

 

 

پى‏ نوشت‏ ها:

[1] ـ ابن طاووس، لهوف، ص 88، ترجمه‌ي رجالي تهراني.
[2] ـ نقل شده كه پدر ابوبكر، ابوقحافه، به پسرش گفت اگر بنا بر سن باشد من از تو پيرتر هستم.
[3] ـ عموي امام رضا(ع) و احتمالاً همان كسي هستند كه در گلزار قم مدفونند.
[4] ـ سوره‌ي نحل (16)، آيه‌ي 44.
[5] ـ سوره‌ي آل عمران (3)، آيه‌ي 19.
[6] ـ سوره‌ي آل عمران (3)، آيه‌ي 31.

محمود گلچوب فیروزجایی بازدید : 47 یکشنبه 04 آبان 1393 نظرات (0)

دو وجه شخصیت درخشان امام حسین علیه السلام

عنوان:  بیانات معظم له در دیدار با گروه کثیرى از پاسداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامى به مناسبت روز پاسدار

تاریخ:  1376/09/13

شخصیت درخشان و بزرگوار امام حسین علیه السّلام دو وجهه دارد: یک وجهه، همان وجهه جهاد و شهادت و توفانی است که در تاریخ به راه انداخته و همچنان هم این توفان با همه برکاتی که دارد، برپا خواهد بود؛ که شما با آن آشنا هستید. یک بعد دیگر، بعد معنوی و عرفانی است که بخصوص در دعای عرفه به شکل عجیبی نمایان است. ما مثل دعای عرفه کمتر دعایی را داریم که سوز و گداز و نظم عجیب و توسّل به ذیل عنایت حضرت حق متعال بر فانی دیدن خود در مقابل ذات مقدّس ربوبی در آن باشد؛ دعای خیلی عجیبی است.
به قضیه عاشورا و کربلا برمی گردیم. می بینیم این جا هم با این که میدان حماسه و جنگ است، اما از لحظه اوّل تا لحظه آخری که نقل شده است که حضرت صورت مبارکش را روی خاکهای گرم کربلا گذاشت و عرض کرد: «الهی رضاً بقضائک و تسلیماً لأمرک» ، با ذکر و تضرع و یاد و توسّل همراه است.

از وقت خروج از مکه که فرمود: «من کان فینا باذلاً مهجته موطناً علی لقاءالله نفسه فلیرحل معنا» ، با دعا و توسل و وعده لقای الهی و همان روحیه دعای عرفه شروع می شود، تا گودال قتلگاه و «رضاً بقضائک» لحظه آخر. یعنی خود ماجرای عاشورا هم یک ماجرای عرفانی است. جنگ است، کشتن و کشته شدن است، حماسه است - و حماسه های عاشورا، فصل فوق العاده درخشانی است - اما وقتی شما به بافت اصلی این حادثه حماسی نگاه می کنید، می بینید که عرفان هست، معنویت هست، تضرّع و روح دعای عرفه هست. پس، آن وجه دیگر شخصیت امام حسین علیه السّلام هم باید به عظمت این وجه جهاد و شهادت و با همان اوج و عروج، مورد توجه قرار گیرد.

...همین معنویت و عرفان و توسّل و فناء فی الله و محو در معشوق و ندیدن خود در مقابل اراده ذات مقدّس ربوبی است که ماجرای عاشورا را هم این طور باعظمت و پُرشکوه و ماندگار کرده است.

معنویت و عزّت و سرافرازى و درعین‌حال عبودیت و تسلیم مطلق در مقابل خدا

عنوان:  متن کامل بیانات مقام معظم رهبرى در خطبه هاى نماز جمعه تهران

تاریخ:  1379/01/26

در رفتار امام حسین، از اوّلى که از مدینه حرکت کرد، تا مثل فردایى که در کربلا به شهادت رسید، همان معنویت و عزّت و سرافرازى و درعین‌حال عبودیت و تسلیم مطلق در مقابل خدا محسوس است. در همه‌ى مراحل هم این‌طور است. آن روز که صدها نامه و شاید هزارها نامه با این مضمون براى او آوردند که ما شیعیان و مخلصان توایم و در کوفه و در عراق منتظرت هستیم، دچار غرور نشد. آن‌جا که سخنرانى کرد و فرمود: «خط الموت على ولد آدم مخط القلاده فى جید الفتاة»،(13) صحبت از مرگ کرد. نگفت چنان و چنین مى‌کنیم. دشمنانش را تهدید و دوستانش را تطمیع به تقسیم مناصب کوفه نکرد. حرکت مسلمانانه‌ى همراه با معرفت، همراه با عبودیت و همراه با تواضع، آن وقتى است که همه دستها را به طرفش دراز کرده‌اند و نسبت به او اظهار ارادت مى‌کنند. آن روز هم که در کربلا همراه یک جمعِ کمتر از صد نفر، توسط سى هزار جمیعت از اراذل و اوباش محاصره شد و جانش را تهدید کردند، عزیزانش را تهدید کردند، زنها و حرمش را تهدید به اسارت کردند، ذرّه‌اى اضطراب در این مرد خدا و این بنده‌ى خدا و این عزیز اسلام مشاهده نشد.

آن راوى‌اى که حوادث روز عاشورا را نقل کرده و در کتابها دهن به دهن منتقل شده است، مى‌گوید: «فواللَّه ما رأیت مکثورا».(14) مکثور، یعنى کسى که امواج غم و اندوه بر سرش بریزد؛ بچه‌اش بمیرد، دوستانش نابود شوند، ثروتش از بین برود و همه‌ى امواج بلا به طرفش بیاید. راوى مى‌گوید من هیچ کس را در چهار موجه‌ى بلا مثل حسین‌بن‌على محکم‌دل‌تر و استوارتر ندیدم؛ «اربط جاشا».(15) در میدانهاى گوناگون جنگها، در میدانهاى اجتماعى، در میدان سیاست، انسان به آدمهاى گوناگونى برخورد مى‌کند؛ کسانى که دچار غمهاى گوناگونند. راوى مى‌گوید هرگز ندیدم کسى در چنین هنگامه‌اى با این همه مصیبت، مثل حسین‌بن‌على، چهره‌اى شاد، مصمّم، حاکى از عزم و اراده و متوکل به خدا داشته باشد. این همان عزّت الهى است. این جریان را امام حسین در تاریخ گذاشت و بشر فهمید که باید براى چنان حکومت و جامعه‌اى مبارزه کند؛ جامعه‌اى که در آن پستى و جهالت و اسارت انسان و تبعیض نباشد. همه باید براى چنان اجتماعى جهاد کنند که به وجود بیاید و مى‌آید و ممکن است.

حسین بن على علیه السّلام مظهر عزّت راستین و نمودار کامل افتخار حقیقى است
عنوان:  پیام نوروزى رهبر معظم انقلاب اسلامی در ابتداى سال 1381

تاریخ:  1380/12/29

حسین بن على علیه السّلام مظهر عزّت راستین و نمودار کامل افتخار حقیقى است؛ هم در چشم ما مردمِ اسیر در دستگاه مادّى عالم و هم براى رستگاران عالم ملکوت.

تعداد صفحات : 3

درباره ما
پایگاه مقاومت بسیج معلم شهید علیجان خدابخشی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • دعای فرج آقا امام زمان (عج)

    اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

    زیارت عاشورا
    اهالی موسی بن جعفر(ع) باقرتنگه
    خبرنامه پیامکی بسیجیان
    داستان های روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 98
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 18
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 53
  • باردید دیروز : 21
  • گوگل امروز : 3
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 94
  • بازدید ماه : 88
  • بازدید سال : 8,480
  • بازدید کلی : 47,116
  • کدهای اختصاصی
    تقویم
    تاریخ روز

    ذكر روز

    سخن روز

    هواشناسی بابلسر
    دانستنیهای تصادفی